کریم عباسی

کریم عباسی

وبلاگ شخصی کریم عباسی
کریم عباسی

کریم عباسی

وبلاگ شخصی کریم عباسی

کنترل اندیشه یا مدیریت اندیشه؟

به نام خدا

کنترل اندیشه یا مدیریت اندیشه؟


اندیشه و نوع برخورد و نگاه به آن در جامعه ما از جمله مسائل و موضوعاتی است که همواره مد نظر اندیشمندان و دوستداران آن بوده است.

در این نوشتار سوال این است که آیا در جامعه ما در سطوح خانوانده  ، مدرسه ، دانشگاه ، انواع رسانه ها و سپهر اجتماعی سیاسی ، اندیشه ها و تفکرات متفاوت اغلب کنترل می شوند و یا مدیریت؟

کنترل و یا مدیریت اندیشه هر کدام تبعات و پیامدهای متفاوتی را برای مردم و نظام اجتماعی در بر دارند. مدیریت تفکر و اندیشه در خانواده ، سیاست ملی ، و آموزش ، یک نوع کار هنری و بیانگر خصلتهای مثبتی همچون اعتماد ، اطمینان و قدرت و توانایی است.

برعکس رهیافت اول یعنی برخورد منطقی و مدیریتی اندیشه ، کنترل اندیشه و تفکر دیگران ریشه در خصلتهای منفی ، همچون  بی اعتمادی،بحران مشروعیت،بدبینی،ضعف و خود بزرگ بینی و تکبر دارد. این نوع مواجهه با اندیشه در طول تاریخ استبداد زده ایران و سلطه نظام شاهنشاهی،تاثیرات عمیق و غیر قابل انکاری را بر فرهنگ این مرز و بوم گذاشته است. البته این بیماری فرهنگی را می توان با تربیت و آموزش و تمرین فکری درمان کرد.اگر بخواهییم قضاوتی منصفانه داشته باشیم خواهیم دید که در بین ما یک نوع کشش و تمایلی  برای وادار کردن دیگران به تبعیت از ما وجود دارد و همواره با جزمیت و اطمینان خاطر اعمال و افکار خودمان را تنها صراط مستقیم می دانیم و در حوزه اندیشه و عمل نگاهی مطلق گرایانه داشته و نسبی بودن را منکر می شویم. از نظر روانشناسی اجتماعی یکی از موانع اصلی و ریشه ای توسعه سیاسی در کشور ما  عامل فرهنگی است. البته توسعه سیاسی و یا هر توسعه دیگری در جامعه ما موانع بیشماری دارد که در حوصله این بحث نمیگنجد. به قول استاد گرانقدرم دکتر مسعود سپهر ، هر کدام از ماها یک دیکتاتور کوچولو هستیم . همین مطلق نگری و توهم کمال باعث ایجاد فرهنگ حذف می شود و به جای مفهوم " همه بام " شعار همه با من را سر می دهیم. البته در گفتار همه با همیم اما در عمل همه با من .

تبعیت کورکورانه ناشی از عدم اعتماد به خود و داشتن اعتماد به بالا دستی است و یک نوع اعتماد و اطمینان کاذب را ایجاد می کند و برای مدتی محدود ممکن است در به سامان کردن امور موثر باشد. مدیریت اندیشه و آزاد گذاشتن دیگران در این خصوص که بدون هیچ گونه ترس و هراسی اندیشه ها و تفکرات ، احساسات و سلایق و علایق خود را بیان دارند ، می تواند از مهمترین فضایل فردی و سیستمی باشد. نبودن آزادی اندیشه و ایجاد انسداد سیاسی باعث می شود تا جامعه به یاس و انفعال و بی تفاوتی کشیده شده و در مواقع حساس و حیاتی همچون جنگ به وظیفه ملی خود عمل نکنند و یا کمتر عمل نمایند . اکثر خوانندگان عزیز از این تجربه بهره برده اند. در طول هشت سال دفاع مقدس همه اقشار و سطوح جامعه ما تمام قد در مقابل تجاوز وحشیانه صدام حسین ایستادند . فضای باز سیاسی که از برکات انقلاب اسلامی بود باعث ایجاد شور و امید و فعالیت شده بود و کسی احساس انفعال و یاس و ناامیدی نمی کرد.

جا دارد در این جا از آن قسمت از مسئولین و مقامات کشوری و لشکری که خواسته یا ناخواسته تحت تاثیر فرهنگ غلط و ناپسند کنترل اندیشه و حذف دیگران ، باعث ایجاد یاس و انفعال می شوند ، استدعا نمایم که به راهبرد کرسی آزاد اندیشی و تضارب آراء و اندیشه ها که توسط مقام معظم رهبری جمهوری اسلامی ایران ، بعنوان یکی از سیاستهای کلی نظام مطرح گردیده را مورد عنایت ویِژه قرار دهند.

متوسل شدن افراد به طنز ، هزل ، هجو ة شعر ، کنایه ، لطیفه ، داستان سرایی و شکل گیری گروههای غیر قانونی و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی زیر زمینی و عدم اعتماد در سطح خانواده و استمرار و اشاعه خصلتهای ناپسند اخلاقی همچون غیبت ، بدگویی ، جوسازی و شایعات را می توان از پیامدهای کنترل اندیشه نامید. به نظر می رسد یکی از دلایل پیدایش شعرای بزرگی همچون حافظ و فردوسی  و مولوی و سعدی و عدم پیدایش فلاسفه بزرگ، همین کنترل اندیشه و انسداد سیاسی باشد.چرا در فضای سیاسی استبدادی دوران سلاطین مغول و غزنوی و دیگر مستبدین مفاخر و نخبگان جامعه ما به شعر گویی روی آورده اند و در فضای نسبتا باز و یا کاملا باز دنیای غرب فیلسوفان بزرگی همچون هابز ، دکارت ، فرانسیس بکن ، کانت ، هگل و غیره به فلسفه و عقل رو آورده و در نهایت منشا تحولات شگرفی در سرزمین شان گردیده اند؟
البته در فضای بسته و یا یاس آلود دولت  یونان باستان هم به عنوان یک نمونه غربی ما شاهد ظهور و پیدایش گروههای مروج بی خیالی و پوچی و دم غنینمتی همچون کلبتون ، رواقیون و اپیکوریان هستیم.

در شرایط متفاوت می توان چهار نوع عکس العمل و رفتار سیاسی را در جوامع نام برد.

بهترین حالت برای یک جامعه داشتن اعتماد به خود و بالا دستی هاست. یعنی وجود خودباوری سیاسی و دگر باوری سیاسی که مشارکت و رقابت سیاسی را به دنبال دارد.حالت دوم ، بودن خود باوری و نبودن دگر باوری است که نتیجه این نگرش، ایجاد شکاف عظیم و خطرناک دولت و ملت است که به بروز جنبش های اجتماعی و یا نهایتا جنگ داخلی می انجامد . حالت سوم نبودن خود باوری و بودن دگر باوری است . یعنی اینکه افراد فاقد اعتماد به نفس بوده و بالادستی را کاملا و چشم بسته قبول دارند که در این صورت تبعیت کورکورانه حاصل می شود. حالت چهارم ، نبودن خود باوری سیاسی و دگر باوری سیاسی است . یعنی اینکه افراد نه به خود اعتماد دارند و نه به بالا دستی ها .در نتیجه انحطاط اخلاقی و فروپاشی نظام ارزشی و کلبی مسلکی سیاسی گریبان آن جامعه را خواهد گرفت.

تغییر فرهنگی و توسعه فرهنگی و  پیدایش حالت اول یعنی مشارکت و رقابت سیاسی نیاز به عزم و اراده ملی دارد. حاکمان و صاحبان قدرت ، نخبگان و خصوصا رسانه ها وظیفه دارند که در جهت پویایی و شکوفایی فرهنگی و رفع عیوب و نارسایی های فرهنگی تمام سعی و تلاش خود را مبذول دارند.ما عرض کردیم و روزنامه وزین طلوع هم به چاپ رسانید، انشاءالله دیگران هم اهتمام ورزند. قبل از آنکه به فکر حفظ کرسی آزار اندیشی خود  و دیگران باشیم به فکر کرسی آزاد اندیشی مطروحه توسط رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران باشیم. کنترل اندیشه و افراد کار سختی نیست بلکه این مدیریت اندیشه و افراد ،را ،هر انسان بی سواد و معمولی که فقط دارای بازوی ستبر ی باشد می تواند انجام دهد ،.در صورتی که مدیریت اندیشه نیاز به محاسبه ، آینده نگری ، قواعد ، اخلاق نیکو و فکر فراوان دارد.

کریم عباسی (کارشناس ارشد علوم سیاسی)

منابع و ماخذ

محمود سریع القلم ، فرهنگ سیاسی ایران

محمود سریع القلم ، روش تحقیق در علوم سیاسی و روابط بین الملل

اصلاح طلب کیست؟اصولگرایی چیست؟

اصلاح طلب کیست؟ اصولگرایی چیست؟

برای درک بهتر مفاهیم اصلاح و اصول ، اصلاح طلبی و اصولگرایی ، باید پیشینه این مفاهیم در دنیا و ایران را ، ولو بسیار اندک ، عنوان نماییم.اگر بخواهیم از دیدی  فلسفی به این مفاهیم نگاهی افکنده باشیم نخست باید واژه های "عین" و "ذهن" ، که اساس تفکرات فلسفی می باشند را توضیح دهیم که در حوصله این مقال نمی گنجد. از نظر تاریخی در غرب ، مثلا در انگلستان ، مذهب کاتولیگ و سلطنت مطلقه داریم . مفاهیمی مانند پروتستان و سلطنت مشروطه به اصلاحاتی اطلاق می شود که جهت تغییر وضع موجود که همان مذهب دگم کاتولیگ و دیکتاتوری بوده ، انجام می گیرد. در فاصله بین دو انقلاب انگلستان ، یعنی انقلاب 1644 و انقلاب درخشان 1688  این اتفاقات رخ داده است. بدان معنا که هم در حوزه دین و هم در حوزه سیاست این اصلاحات رخ داده است. بعد از این وقایع عصر روشنگری و انقلاب صنعتی ، مشاهده می نماییم که هم در ذهنیات و هم در عینیات تغییراتی حاصل گردید و هر آنچه تحت عنوان دین به مردم تحمیل می شد و یا در قالب سلطنت به مردم زور می گفت ، تغییر کرد که وضعیت فعلی مغرب زمین نتیجه همین غربال گری هاست.و اما در کشور خودمان به دلیل تفاوت در تاریخ و جغرافیا و فرهنگ تغییرات بگونه ای دیگر آغاز گردید. امیر کبیر ، عباس میرزا ، طالبوف ، آخوندزاده ، مراغه ای ، تقی زاده  و خاتمی هرکدام بگونه ای تلاش در جهت تغییر و اصلاح داشتند که چندان موفقیت آمیز نبود. از میان اسامی ذکر شده اولین و آخرین آن یعنی امیر کبیر و خاتمی نماد یکی از الگوهای تغییر ، یعنی از بالا و بدست حاکمیت بوده که اندک توفیقات حاصله نتیجه همین پیروی از یک الگوی عقلانی بوده است. باید عنوان نمایم که مقوله تغییر در قالب چند الگو می تواند انجام گیرد. 1 – تغییر از بالا و توسط دولت یعنی اصلاحات . 2 – تغییر از پایین یعنی بصورت انقلاب توسط مردم . 3 – تغییر از وسط یعنی توسط جامعه مدنی و ایجاد نهادها . 4 – تغییرات همه جانبه یعنی هر سه مورد یاد شده با هم اتفاق می افتد. چون هیچگاه هر سه مدل تغییر در جامعه ما همزمان نبوده اند ، بنابراین اصلاحات اساسی و تغییرات کارساز انجام نشده است. همین کار گروهی و ایجاد نهادهای مدنی مانند تشکل های دانشجویی مستقل یکی از راههای رسیدن به جامعه ای بهتر است که دانشجویان در قالب تشکلهای دانشجویی مجری صادق و بی ریای آن هستند. در بررسی های تاریخی در می یابیم که نهاد روحانیت و علمای دین ، علی الاغلب به دنبال تغییر در دنیای سیاست بوده اند و شاهان به دنبال تغییر در دیانت ، نمونه آن سید حسن مدرس برای تغییر در سیاست پای می فشرد و رضا شاه جهت زدودن دین.به دلیل محدودیت زمانی و فضا در این مطبوعه نمی توان بیشتر از این وارد جزئیات گردید.با توجه به عنوان این نوشتار و طرح مسئله اصولگرایی چیست؟ و اصلاح طلب کیست؟ باید عنوان نمایم هیچ اصلاح طلبی بدون اصول نمی تواند باشد و هیچ اصول گرایی بی نیاز از اصلاح نیست. آنچه مهم است اینکه کدامین اصول مبنا هستند ؟ آیا مطالبات و معلومات عده ای کج اندیش را می توان اصول نامید؟و اما مهم دیگر اینکه چه چیزی باید اصلاح گردد؟آیا دغدغه های فکری هر کسی تحت عنوان روشنفکری و مدرنیسم را می توان اصلاح نامید؟ آیا تفسیر موسع داشتن از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اصلاح طلبی می باشد ؟ و یا تفسیر مضیق داشتن ، اصولگرایی؟ آنچه مسلم است همه چیز نه سیاهند و نه سفید . تمامی نظام های فکری دارای اصول و قواعد خاص خود هستند و نظام حکومتی و فکری ما هم عاری از اصول نیستند و بدون پایبندی به این اصول هرگز ره به جایی نخواهیم برد. دو اصل مهم نظام حکومتی ما ، جمهوریت و اسلامیت آن می باشد ، که طبق قانون اساسی تا ابد غیر قابل تغییرند ، یعنی جمهوریت و اسلامیت چون در قانون اساسی آمده اند از اصول می باشند که خود برخواسته از نظر متخصصان و علما در حوزه های حقوق و دین می باشد. مهمترین میثاق همه ما قانون اساسی است که التزام عملی به تک تک بندهای آن ما را در زمره اصول گرایی قرار می دهد. پس می توان گفت که اصلاح طلب کسی است که به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران التزام عملی داشته باشد و اصول گرا هم جریانی است که به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران التزام عملی داشته باشد. تفسیر به رای و سپس مصادره به مطلوب نمی تواند مبنای اصلاح طلبی و اصولگرایی باشد.جمله آخر اینکه از نظر سلیقه ای اصلاح طلبی یعنی مشوق پویایی و اصولگرایی یعنی حافظ ایستایی . اصولگرایی وضع موجود را نیک می پندارد و اصلاح طلب وضع مطلوب را.