::کار آمدی یک نظام سیاسی::
یک نظام سیاسی موقعی کارآمد و معتبر است که از درجه بالای نهادینگی برخوردار باشد یعنی سازمانها و آئین های زیر بنایی آنها متعدد و به اندازه کافی ثابت و از نظر مردم مربوطه ارزشمند باشد. چنین نهادهایی برای حفظ جامعه و جلوگیری از پاشیدگی آن و سامان دادن به نزاعهای متفاوت ضرورت دارند.علاوه بر آن برای یک سیاست منسجم و مطابق با منابع عمومی نیز ضروری هستند.بنابراین تصمیمات دولتی موقعی خوب تدوین و اجراء می شوند که از حمایت نهادهای محکم و پیچیده برخوردار باشند . در غیر اینصورت حکومت ضعیف و بد کار می کند، زیرا قادر به نظارت بر منابع خصوصی و ارج نهادن به میراث همگانی نیست. نهادینه شدن در یک نظام مستلزم رسیدن به سطح عالی تطبیق ، پیچیدگی ، استقلال و پیوستگی از طریق سازمانها و آئین های متشکله آن نظام است. وقتی یک نظام نهادینه توان برخورد با دگرگونی را پیدا می کند ، می توان گفت قابلیت تطیبق ، حفظ و بازتولید را در مراحل مختلف تاریخی پیدا کرده است. طبعاً این نظام باید بتواند به انجام کارکردهایی غیر از کارکردهای مورد انتظار که توجیه گر وجود آن هستند ، بپردازد. برای مثال پادشاهی فرانسه نسبت به پادشاهی انگلستان از نهادینگی کمتری برخوردار بود و به همین دلیل نتوانست خود را با لیبرالیسم تطبیق دهد یا بعد از تغییر در شرایط محیط، به حیات خود ادامه دهد.
از این رو یک نظام سیاسی و قتی نهادینه خوانده می شود که از سطح بالای پیچیدگی برخوردار باشد ، یعنی عملکرد آن انحصاراً به بازی ساختار بستگی نداشته باشد . برای مثال نظام سیاسی آمریکا از نظام سیاسی فرانسه در جمهوری چهارم توسعه یافته تر است ، زیرا به جای تکیه بر نهاد مقننه ، بر روابط رقابت آمیز و متعادل بین ریاست جمهوری ، سنا و مجلس نمایندگان و دیوان عالی هم تکیه دارد. به همین دلیل یک قانون اساسی مختلط ملهم از اندیشه های دموکراتیک و اشرافیت ، نسبت به قانون اساسی که صرفاً بر یکی از این دو اندیشه تکیه دارد ، از سطح توسعه بالاتری برخوردار است. علاوه بر این نهادینگی مستلزم میزانی از استقلال ساختارهای سیاسی است . استقلال دولت در مقابل نیروهای اجتماعی و اقتصادی و استقلال احزاب سیاسی در مقابل طبقه مرجع خود.
بالآخره ائین های سیاسی موقعی نهادینه هستند که از درجه ای از پیوستگی برخوردار باشند ، یعنی مورد ارجاع و قبول باشند و مردم و طبقه سیاسی استفاده ای منضبط از آنها به عمل آورند.
آنچه در بالا آورده شد ملهم از نظریات ساموئل هانتینگتن بود و مونتسکو در کتاب روح القوانین می گوید ، قوانینی که آزادی را تامین و تضمین کنند و منابع استفاده از قدرت علیه شهروندان شوند ، ضامن اصلی تداوم نظامهای سیاسی است . نکته اصلی و مرکزی " روح القوانین" نهادینه کردن آزادی در قانون و لزوم آن است . با نهادینه کردن آزادی در قانون و تدو ین یک قانون اساسی مبتنی بر آزادی است که می توان هم به ثبات نظام سیاسی دست یافت ، هم وطن دوستی را تحکیم کرد و هم برابری آحاد ملت و شهروندان را به تحقق رساند .
بنا بر این آزادی و تفکیک قوا مهمترین مبنای حقانیت نظام سیاسی به شمار می رود. یکی از درد های تاریخی و موثر ما عدم نهادهای سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی است. آنچه که در عرصه جامعه ما در طول تاریخ نقش های اصلی را ایفا می کرد و می کند همانا وجود اشخاص و افراد است و انچه باید جایگزین افراد و اشخاص گردند نهادهای واقعی است ، زیرا افراد و اشخاص بنا به قانون طبیعت میرا و فانی اند ولی نهاد ها می توانند همچنان به حیات خود در نبود افراد ادامه دهند.
آنچه باعث شد تا انقلاب مردم ایران در سال 57 شکل و محتوای اسلامی به خود گیرد ، وجود تنها نهاد ریشه دار و مردمی و مستقل از دولت و حاکمیت به نام " روحانیت " بود.
نقش اقوام و اقلیتهای قومی در سیاست و جایگاه قوم قشقایی :
در زندگی سیاسی کشورهایی که اقوام مختلف در آن زندگی می کنند و تکوین و اضمحلال دولتهای آنها ، کشمکشهای قومی و نژادی همواره نقش اساسی و یا حداقل موثر داشته اند ، یکی از عوامل تشکیل دولتها بعضاً فتح سرزمین قومی به وسیله قوم یا اقوامی دیگر بوده است .
در نگاهی اجمالی به تاریخ اندیشه های اجتماعی وسیاسی در می یابیم که اندیشه برتری نژادی و قومی از اندیشه های بسیار کهن و رایج می باشد . ارسطو استدلال می کرد:" که برخی از نژادها ذاتاً سرور و برخی دیگر ذاتاً برده اند" . بعضی دیگر از نویسندگان حتی ریشه تفاوتهای طبقاتی را در تفاوتهای نژادی جستجو کرده اند ، حتی در تحلیل انقلاب فرانسه ، سی یس- انقلابی فرانسوی ، انقلاب فرانسه را حاصل کوشش قوم مغلوب گلها در قالب ((شان سوم)) و اخراج فاتحان قوم فرانک از منصب و مقام اشرافیت می دانست .هانری دوبولنویلیه و کنت دوگوبینو از نویسندگان فرانسوی نیز نظر مشابهی داشتند. در آلمان نویسندگان مختلف قوم سامی یا قوم یهود را در مقابل قوم ژرمن ، قومی مخرب و مقلد و مانع پیشرفت فرهنگی می دانستند . در دنیای کنونی هم، چه در حیطه نظر و یا عمل و خصوصاً در حوزه دین چنین نظراتی بوضوح دیده می شود . قطعاً چنین نظراتی خالی از مبانی استدلالی و عقلی است،اما نفس تصور نا برابری نژادها و برتری یکی بر دیگری عواقب سیاسی مهمی را در بر داشته و کشمکشهای عمده ای به همراه آورده است . در کشورهای چند نژادی و چند قومی ، نژادهای تحت سلطه با توسل به نظریه حقوق طبیعی و برابری انسانها موجب بروز کشمکشهای سیاسی شده اند. تسلط یک نژاد یا قوم بر دستگاه دولتی سرچشمه نارضایتیها و رنجشهای قومی بوده است . در امپراتوریهای باستان معمولاً یک گروه نژادی بر گروههای دیگر سلطه دولتی داشت ، در عصر امپریالیسم به مفهوم مدرن نیز برخوردهای نژادی اهمیت قابل ملاحظه ای یافت . در این عصر آگاهی نژادی و قومی افزایش پیدا کرده و در نتیجه مهاجرتهای بزرگ استعماری و غیر استعماری ، نژادهای گوناگون را رو در روی هم قرار داده است . در طول تاریخ ، امپراتوریهای بزرگ همواره در بر گیرنده اقوام و نژادهای گوناگون بوده اند ، امروزه هم کشورهایی که دارای پیشینه امپراتوری بوده اند دارای ترکیب قومی و نژادی بیشتری هستند. معمولاً شورشهای قومی و نژادی مستلزم پیدایش شرایط عینی و ذهنی لازم ،هستند. ناروایی و نابرابری اقتصادی و اجتماعی به عنوان زمینه نارضایی همراه با پیدایش سازمان و آگاهی لازم، زمینه عمل سیاسی را فراهم می آورد.
عدم امکان مشارکت سیاسی به دلایل نژادی و تبعیض نژادی در سطح امور سیاسی زمینه عمده شورشهای قومی بوده است . مشارکت سیاسی و رقابت سیاسی از عمده ترین اهداف توسعه سیاسی می باشند . مشارکت سیاسی حتی بدون وجود رقابت سیاسی واقعی و سالم هرگز به توسعه سیاسی منجر نخواهد شد . آقای دکتر بشیریه از شکافهای قومی بعنوان موانع توسعه سیاسی تحت عنوان چند پارگی های اجتماعی و فرهنگی یاد می کنند. خصوصاً اگر این شکافها توسط شکافهای دیگر تشدید شوند ، آنگاه به عنوان مانعی جدی برای توسعه سیاسی قلمداد خواهند شد . آنچه که بسیار مهم و حائز اهمیت می باشد ، این است که : در کشور ما با وجود اقوام و مذاهب مختلف این شکافها هیچگاه در تاریخ، تهدیدی جدی برای یکپارچگی و انسجام ملی نبوده اند.
طبعاً همه اقلیتهای قومی تمایل به جدا شدن از کشور اصلی خود را ندارند . میزان وفاداری اقلیتها به دولت مرکزی به دلایل مختلف متفاوت است . اقلیتهای قومی دارای مشترکات فرهنگی ، تاریخی و زبانی هستند و بسته به سلطه جویی قوم مرکزی ممکن است به درجات مختلف به خود سازمان دهند. سیاست دولت مرکزی نسبت به اقلیتهای قومی ممکن است در جهت حفظ هویت فرهنگی آنها و یا جذب و حل آنها در درون فرهنگ و قومیت مرکزی باشد، در مقابل گرایش اقلیتهای قومی ممکن است در جهت حفظ و نگهداری فرهنگ خویش و خواهان مشارکت و رقابت سیاسی در زندگی سیاسی باشند. چنانچه دولت مرکزی یا قوم مسلط مانع مشارکت و رقابت سیاسی اقوام یا مذاهب دیگر شوند ، آنگاه این شکافها و گسلهای خاموش و طبیعی ممکن است در اثر تشدید شکاف بزرگ دولت ، ملت یا هر شکاف فعال و موثر دیگری فعال شود و توسعه سیاسی که پیش نیاز توسعه همه جانبه یک کشور می باشد را مسدود کرده و مانع شود.
آنچه باعث شد تا نگارنده مطالب فوق را با بهره گیری از کتابهای جامعه شناسی سیاسی و موانع توسعه سیاسی در ایران از آثار آقای دکتر بشیریه بنگارد، خبر مربوط به تشکیل استان البرز به مرکزیت شهر کرج بود . آری ، البرز بلندی قامت خویش را به رخ پهنای زاگرس کشید . در جنگهای جهانی اول و دوم و هرگاه کشور مورد حمله یا طمع اجنبی قرار میگرفت مردان و زنانی غیور و کم توقع از ایل قشقایی در دامنه ها و قله ها و دره های زاگرس مانعی عظیم ایجاد می کردند تا دست این اجنبیان عموماً و انگلیس خصوصاً به البرز نرسد . کتابهای فارس و جنگ بین الملل اثر رکن زاده آدمیت ، کوچ نشینان قشقایی فارس نوشته پیر ابرلینگ، سپیده دم در ایران نوشته شولتسه هولتس آلمانی و آثار آقای دکتر منوچهر کیانی و یا دهها اثر و کتاب در خصوص تاریخ معاصر گویا و مبین این واقعیت تاریخی است که عشایر جنوب عموماً و عشایر قشقایی خصوصاً چگونه خونهای خود را در جنوب زاگرس نثار کشورشان کرده اند . در کشور ما به حمد الله اکثر قریب به اتفاق اقوام به رسمیت شناخته شده و هر چند کاستی هایی وجود دارد اما ، اسم و نامی از آنها در سند مشاع ایران زمین وجود دارد . اما آنچه که قلب بنده و میلیونها ایرانی از قوم وفا دار به اسلام و ایران قشقایی را می آزارد این است که چرا کوچه ای ، خیابانی ، شهری و یا استانی به نام قشقایی نداریم؟؟ بدینوسیله از مسئولین محترم و بزرگان کشور استدعا داریم در صورتی اگر قرار بر این باشد که استان فارس به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم گردد و یا لارستان به استان تبدیل شود ، به احترام شهدای جنگهای جهانی اول و دوم و خصوصاً شهدای جنگ تحمیلی که از ایل قشقایی جان ناقابل خود را فدای دین و میهن کردند ، نام استان جدید را استان قشقایی و فارس جنوبی نامگذاری کرده و آنگاه خواهند دید که در مواقع ضروری و جانثاری و ندای " هل من ناصراً ینصرنی " مقامات ، چگونه زاگرس را با خون خود به خلیج همیشه فارس متصل خواهیم کرد . هرچند اگر این آرزو هم برآورده نشود، ما قشقایی ها همچنان از پاسداران خطه جنوب ایرانیم و باز این ادعا را نیز تاریخ ثابت خواهد کرد.
کریم عباسی (شیبانی) کارشناس ارشد علوم سیاسی
برگرفته از :
- کتاب جامعه شناسی سیاسی نوشته دکتر حسین بشیریه
– کتاب موانع توسعه سیاسی نوشته دکتر حسین بشیریه
دِموکراسی یا مردمسالاری، (به انگلیسی: Democracy)
نظامی سیاسی است که در آن مردم، نه فرد یا گروهی خاص، حکومت میکنند.[۱] گونه های مختلف دموکراسی وجود دارد.میان انواع گوناگون مردمسالاری، تفاوتهای بنیادین وجود دارد. بعضی از آنها نمایندگی و قدرت بیشتری در اختیار شهروندان می گذارند. در هر صورت اگر در یک دموکراسی، قانون گذاری دقیق برای جلوگیری از توزیع نا متوازن قدرت سیاسی صورت نگیرد (برای مثال تفکیک قوا)، یک شاخه نظام حاکم ممکن است بتواند قدرت و امکانات زیادی را در اختیار گرفته و به آن نظام دموکراتیک لطمه بزند. از «حکومت اکثریت» به عنوان خاصیت اصلی و متمایز کننده دموکراسی نام برده می شود. در صورت عدم وجود حاکمیت مسؤلیت پذیر، ممکن است که حقوق اقلیتهای جامعه مورد سؤ استفاده قرار گیرد (که در آن صورت به آن دیکتاتوری اکثریت می گویند.) از اصلی ترین روندهای موجود در دموکراسیهای ممتاز می توان به وجود رقابتهای انتخاباتی عادلانه اشاره کرد. علاوه بر این، آزادی بیان، آزادی اندیشه سیاسی، و مطبوعات آزاد از دیگر ارکان اساسی دموکراسی هستند که به مردم اجازه می دهند تا با آگاهی و اطلاعات بر حسب علاقه شخصی خود رای بدهند.
مفهوم مردمسالاری
از دیدگاه نظریه پردازان سیاسی مفاهیم متنوعی برای مردم سالاری وجود دارد.
در این دیدگاه ممکن است اشکال شود که اکثریت رای دهندگان برای سیاست تصمیم میگیرند نه اکثریت مردم و بنابراین راه بحث در باره اجباری شدن مشارکت سیاسی مثل رای دادن اجباری را باز می نماید. و نیز اشخاص با پشتوانه مالی بیشتر امکان تأثیر گذاری بیشتری در جامعه در مبارزات انتخاباتی داشته و بنابراین ممکن است قوانینی جهت شفاف سازی منابع مالی در اختیار نامزدهای انتخاباتی مورد نیاز باشد.
گونههای مردمسالاری
مردمسالاری نمایندگی به این معناست که تصمیمات مربوط به جامعه، نه بدست اعضای آن، بلکه توسط افراد ویژهای که مردم برگزیدهاند؛ گرفته میشود. شکلهای گوناگون مردمسالاری نمایندگی در بسیاری از سازمانها هم وجود دارد.
نظامهای مردمسالاری نمایندگی چندحزبی در هر یک یا همه این سطوح، هنگامی که رأیدهندگان بتوانند از میان چندحزب در فرآیند سیاسی یکی را گزینش کنند، یافت میشود. ملتهایی که شیوه مردمسالاری چندحزبی را برگزیدهاند، و در آن توده جمعیت بزرگسال از حق رأی در سطوح گوناگون برخوردار است، معمولاً مردمسالاری لیبرال نامیده میشوند. ایالات متحده آمریکا، کشورهای اروپای غربی، ژاپن، استرالیا، نیوزیلند و هند در دسته مردمسالاریهای لیبرال قرار میگیرند.
بعضی از کشورها مانند چین، با این که در آنها تنها یک حزب وجود دارد؛ خود را مردمسالاری میدانند. در این کشورها، در حالی که رأیدهندگان امکان انتخاب از میان احزاب گوناگون را ندارند، انتخابات وجود دارد که از راه آنها نمایندگان در سطوح گوناگون محلی و ملی تعیین میشوند. این کشورها در دسته مردمسالاری نمایندگی یک حزبی قرار دارند. اصلی که معمولاً در مردمسالاری نمایندگی یک حزبی وجود دارد این است که حزب واحد اراده فراگیر اجتماع را بیان میکند. به نظر مارکسیستها، احزاب در مردمسالاریهای لیبرال نماینده منافع طبقات گوناگون هستند. در جوامع کمونیستی، تنها یک حزب ضروری شمرده میشود؛ بنابراین رأیدهندگان، نه از میان احزاب، بلکه از میان نامزدهای انتخاباتی که سیاستهای گوناگونی دارند؛ نمایندگان خودشان را انتخاب میکنند.
در مردمسالاری مشارکتی یا مردمسالاری مستقیم، تصمیمات به طور جمعی بهدست افراد گرفته میشد. این نخستین گونهٔ مردمسالاری بود که در یونان باستان یافت میشد. اقلیت کوچکی از جامعه که شهروند نامیده میشدند، برای بررسی سیاستها و گرفتن تصمیمات مهم به طور منظم گردهم میآمدند. مردمسالاری مشارکتی در جوامع امروزی، که توده مردم از حقوق سیاسی بهرهمندند و برای همه امکان مشارکت فعالانه نیست؛ بسیار محدود است. برخی جنبههای مردمسالاری مشارکتی هنوز هم کاربرد دارند و سازمانهای زیادی در این گونه جوامع از این شیوه استفاده میکنند. برگزاری رفراندومها در سطح ملی برای مسائل مورد اختلاف؛ نمونهای از مردمسالاری مشارکتی است.
شبه مردمسالاری حکومتی است که هرچند در آن مردم حکومت ندارند؛ اما برخی نهادهای مردمسالارانه وجود دارند؛ اگرچه سیاست این گونه حکومتها به ظاهر مردمسالارانهاست ولی در عمل نهادهای مردمسالار، خواست مردم را اجرا نمیکنند.
بر گرفته از ویکی پدیا